دانلود موزیک آکورد ریمیکس آموزش انیمیشن رایگان آهنگ نود 32 آپدیت خرید اینترنتی آموزش گیتار مدیا عکس مقاله برنامه موبایل اندروید بازی کتاب موبایل مستند داستان تالش متن

امتیاز شما به وبلاگ؟

آمار مطالب

کل مطالب : 748
کل نظرات : 548

آمار کاربران

افراد آنلاین : 6
تعداد اعضا : 29

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 5650
باردید دیروز : 100
بازدید هفته : 9743
بازدید ماه : 64177
بازدید سال : 2215742
بازدید کلی : 3272390

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ♥♥♥دوست من سلام♥♥♥ و آدرس sasjon.LoxBlog.ir لینک کنید و بعد مشخصات لینک خود را در زیر بنویسید . اگه لینک ما در سایت شما وجود داشت لینکتون به طور خودکار توی سایت ما قرار میگیره.با تشکر.ساسان






تبلیغات
. . .
<-با کلیک روی تبلیغ بالا مارا حمایت کنید->

هدست LENJOY مدل H600

قیمت: 25,000 تومان

  • کابل ۱۲۰ سانتی متری

  • جنس بدنه : پلاستیک با کیفیت

  • داراری کلید برقراری تماس

  • کیفیت صدای عالی

  • دررنگ های متنوع(آبی-سبز-مشکی-سفید-صورتی)

  • سازگار با تمامی گوشی های آندروید و ios، تبلت و آیپد

برای انتخاب رنگ و سفارش محصول روی خرید پستی کلیک کنید

۲۵۰۰۰ تومان

پكيج شن چسبان

22,000 تومان

  • پکیج شن چسبان

  • یک سرگرمی جذاب برای کودکان شما

  • شامل 550 گرم شن مخصوص بازی

  • با قابلیت شکل گرفتن و طرح دادن به آن

  • براحتی قالب گرفته و به دست ها نمیچسبد

  • همراه غلطک و بیلچه و کاردک

  • بدون مواد مضر برای بازی کودکان

برای مشاهده جزئیات و سفارش محصول روی خرید پستی کلیک کنید

22000 تومان


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : دو شنبه 25 شهريور 1392
نظرات

داستان کوتاه

خوش شانسی یا بدشانسی؟!
...
پیــــرمرد روستا زاده اے بود که یک پســـر و یک اسب داشت؛ روزی اسب پیرمرد فــــرار کـــرد، همه همسایه ها بـــرای دلـــداری به خـــانه پیـــرمرد آمدند و گفتند: عجـــب شـــانس بدی آوردی که اسبت فرار کرد!
روستا زاده پیــــر جواب داد: از کـــجا می دانید که ایـــن از خوش شانسی من بـــوده یا از بـــد شانسی ام؟ همسایه ها با تـــعجب جــــواب دادن: خــــوب معلومه که این از بد شانسیه!
هنوز یک هفته از این ماجــــرا نگذشته بـــود که اسب پیــــرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه بـــرگشت. این بار همسایه ها بــــراے تبریک نزد پیرمرد آمدند: عجب اقبال بلندی داشتی کـــه اسبت به همراه بیست اسب دیگـــر به خانه بر گشت!
پیر مرد بار دیگــــر در جــواب گـــفت: از کجا مـــےدانید که ایــن از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟
فـــــــردای آن روز پـــسر پیــــرمرد در میان اسب های وحشی، زمین خــــورد و پایش شـــکست. همسایه ها بار دیگــــر آمدند و گـــفتند:  عـــجب شانس بدی! و کـــشاورز پیــــر گفت: از کجـــا مــے دانید که این از خوش شانسی مـــن بوده یا از بد شانسی ام؟
و چند تا از همسایه ها با عصبانیت گـــفتند: خب مـــعلومه که از بد شانسیه تـــو بـوده پیـــرمرد کـــودن!
چــــند روز بــعد نیــــروهای دولتــــے برای ســــربازگیری از راه رسیدند و تمام جـــوانان ســـالم را برای جـــنگ در ســــرزمینی دوردست با خود بردند. پســـر کشاورز پیر به خاطـــــر پاے شـــکسته اش از اعــــزام، مـــعاف شد.
هـــمسایه ها بار دیگـــــر بـــرای تبـــریک به خانــه پیــــرمرد رفتند: عجب شانسی آوردی که پســـرت مــعاف شد! و کــشاورز پیــــر گفت: از کــجا مـــے دانید که…؟
خیلی از ما اتفاقاتی در زندگــــــــے خــــود داشتیم؛اتفاقـــاتی کـــه از نظر ظـــاهـــری بـــرای ما بـــد بوده اند اما براے مــا خـــیر زیادی در آن نهفته بوده است…
خـــــداوند یگــــانه تکیه گــــاه من و توست!
پس…
بـــه “تدبیرش” اعتماد کـــــن..
بـــه “حـکمتش” دل بســـپار…
بـــه او “تـوکــــــــــــل” کـــــن…
و …
بـــه سمت او “قدمـے بردار”

تعداد بازدید از این مطلب: 2536
موضوعات مرتبط: داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : یک شنبه 17 دی 1391
نظرات

Shark Tale (2004) HDTV 720p Mkv

|دانلود با لینک مستقیم ، قدرتمند و پرسرعت|

|انیمیشن به صورت دوبله فارسی و با کیفیت HD 720p می باشد|

shark tale دانلود دوبله فارسی انیمیشن داستان کوسه Shark Tale 2004 

نام انیمیشن: Shark Tale – داستان کوسه

ژانر: انیمیشن ، اکشن ، ماجراجویی

سال انتشار: ۲۰۰۴

مدت زمان: ۸۹ دقیقه

حجم: ۶۰۰ مگابایت

کیفیت: HDTV 720p

دوبله فارسی

خلاصه داستان: داستان در زیر دریا و محل زندگی آبزیان اتفاق می‌افتد، یک ماهی به نام اسکار دوست دارد که در رفاه زندگی کند، ناگهان روزی کوسه‌ای اتفاقی در نزدیکی محل زندگی او می‌میرد و همه ماهی‌ها فکر می‌کنند که آن کوسه به دست اسکار کشته شده است و اسکار معروف می‌شود…

تعداد بازدید از این مطلب: 2626
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : دو شنبه 27 آذر 1387
نظرات

دانلود کتاب الکترونیکی سورپرایز دی 91 (ویژه)

http://surprise-dl.persiangig.com/image/Surprise%20Yalda%2091%20%5Bwww.Sasjon.Loxblog.Com%5D.png

ارسال اس ام اس به کتاب سورپرایز (با استفاده از QR خوان اندروید)

http://www.padsannetwork.com/modules/uploadcenter/uploads/archives_1/0/1349918385__ersal%20SMS%20be%20ketab.jpg

برای ورود به صفحه فیسبوک سورپرایز روی عکس زیر کلیک کنید

دانلود از ادامه مطلب

 

تعداد بازدید از این مطلب: 3953
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : چهار شنبه 1 آذر 1386
نظرات

دانلود رایگان کتاب الکترونیکی سورپرایز آذر 91

*** تمامی مطالب کتاب بروز شدند ***

|| آموزش باز کردن کتاب در گوشی های اندروید افزوده شد ||

http://surprise-dl.persiangig.com/image/Surprise%20Azar%2091%20Pic%20Jeld%20%5Bwww.Sasjon.Loxblog.com%5D.png

ارسال اس ام اس به کتاب سورپرایز (با استفاده از QR خوان اندروید)

http://www.padsannetwork.com/modules/uploadcenter/uploads/archives_1/0/1349918385__ersal%20SMS%20be%20ketab.jpg

برای ورود به صفحه فیسبوک سورپرایز روی عکس زیر کلیک کنید

دانلود از ادامه مطلب

تعداد بازدید از این مطلب: 3887
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : دو شنبه 22 آبان 1391
نظرات

 

داستان کوتاه و زیبای مارمولک از وبلاگ

شخصی مشغول تخریب دیوار قدیمی خانه اش بود تا آنرا نوسازی کند. توضیح اینکه منازل ژاپنی بنابر شرایط محیطی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند.


این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش فرو رفته بود.
دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد خیلی تعجب کرد ! این میخ چهار سال پیش، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود !
اما براستی چه اتفاقی افتاده بود ؟ که در یک قسمت تاریک آنهم بدون کوچکترین حرکت، یک مارمولک توانسته بمدت چهار سال در چنین موقعیتی زنده مانده !


چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است. متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد.
در این مدت چکار می کرده ؟ چگونه و چی می خورده ؟
همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر، با غذایی در دهانش ظاهر شد !

مرد شدیدا منقلب شد ! چهار سال مراقبت. و این است عشق ! یک موجود کوچک با عشقی بزرگ !

تعداد بازدید از این مطلب: 2832
موضوعات مرتبط: داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : سه شنبه 1 آبان 1386
نظرات

دانلود رایگان کتاب الکترونیکی سورپرایز آبان 91

مطالب کتاب بروز شدند

|||بخش های جدید :  * صدا *  -  کوروش کبیر - ورزش|||

|| آموزش باز کردن کتاب در گوشی های اندروید افزوده شد ||

ارسال اس ام اس به کتاب سورپرایز (با استفاده از QR خوان اندروید)

http://www.padsannetwork.com/modules/uploadcenter/uploads/archives_1/0/1349918385__ersal%20SMS%20be%20ketab.jpg

برای ورود به صفحه فیسبوک سورپرایز روی عکس زیر کلیک کنید

دانلود از ادامه مطلب

تعداد بازدید از این مطلب: 3684
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : جمعه 12 خرداد 1386
نظرات

دوستان عزیزم به دلیل مشکلات و مشغله هایی که برام پیش اومد نتونستم کتاب رو آپدیت کنم

در حال حاضر در حال ساخت نسخه جدید کتاب هستم...

نگران نباشید چون در این نسخه سورپرایز میشید ...

همینطور که می دونید هر چی مطالب و موضوعات کتاب بیشتر میشه آپدیتش یه مقدار مشکل تر میشه و همین که طرفدارهای کتاب بیشتر شده نشون میده که کتاب باید خیلی سریع تر آپ دیت بشه و انتظار ها از کتاب بیشتر میشه

تا امروز که حدود 39  روز از آپلود و قرار گیری کتاب در وبلاگ میگذره تعداد دانلود کتاب به 454 رسیده که برای یک کتاب خیلی ساده آمار قابل قبول و بسیار مناسبیه

با تشکر از همه نظرهایی که دادید و همین که منتظر نسخه جدید بودید.

دوستان عزیز می تونید ایمیل خودتون رو در خبرنامه وبلاگ ثبت کنید یا به شماره من یک اس ام اس بفرستید و شمارتون که ثبت شد نسخه جدید بصورت لینک برای شما ارسال میشه تا اگه اینترنت داشته باشید خیلی راحت می تونید از روی گوشی خودتون اون رو دانلود کنید و ازش لذت ببرید.

همتون رو دوست دارم

به امید شادمانی و رضایت شما

تعداد بازدید از این مطلب: 3377
موضوعات مرتبط: اخبار , مختلط , اختصاصی SASJON , ,
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : سه شنبه 18 بهمن 1390
نظرات

گزیده ای از کتاب الکترونیکی سورپرایز (نسخه فجر)

ادب(داستانی کوتاه از بهلول)

روزی شخصی پیش بهلول بی‌ادبی نمود. بهلول او را ملامت کرد که چرا شرط ادب به جا نیاری؟
او گفت: چه کنم آب و گل مرا چنین سرشته‌اند،
گفت: آب و گل تو را نیکو سرشته‌اند، اما لگد کم خورده است! (تنبیه و تربیت نشده‌ای )

تعداد بازدید از این مطلب: 3874
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : چهار شنبه 16 آذر 1390
نظرات

معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ... دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟ معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد: چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم! دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت: خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن... اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ... معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ... و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد . . .

 

تعداد بازدید از این مطلب: 4369
موضوعات مرتبط: داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 79
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : چهار شنبه 16 آذر 1390
نظرات

نامه ی یک پسر به پدر خود(بخوانید:طنز اموزنده)

پدر در حال رد شدن از كنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب ديد كه تخت خواب كاملاً مرتب و همه چيز جمع و جور شده. يك پاكت هم به روي بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترين پيش داوري هاي ذهني پاكت رو باز كرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :

 

ادامه مطلب را بخوانید


تعداد بازدید از این مطلب: 4646
موضوعات مرتبط: داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 88
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : سه شنبه 14 آذر 1390
نظرات

فیلم کوتاه بسیار زیبا و دیدنی روزی که فارسی داشتیم(نداشتیم)

|در این ویدئو بچه های کلاس فارسی شعرهای پاپ و غیر درسی می خونن|

 ::.اختصاصی .:: SaSjon

 http://dc432.4shared.com/img/MR3L9AZG/s7/MEDIA_Logo_sasjonloxblogcom.jpg

تعداد بازدید از این مطلب: 6107
موضوعات مرتبط: مالتی مدیا , ویدئو , ,
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : دو شنبه 14 آذر 1390
نظرات
در امتحان پایان ترم دانشکده پرستاری، استاد ما سوال عجیبی مطرح کرده بود. من دانشجوی زرنگی بودم و داشتم به سوالات به راحتی جواب می دادم تا به آخرین سوال رسیدم،
نام کوچک خانم نظافتچی دانشکده چیست؟

ادامه مطلب را بخوانید
تعداد بازدید از این مطلب: 5075
موضوعات مرتبط: داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 81
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : یک شنبه 13 آذر 1390
نظرات

گزیده ای از کتاب الکترونیکی SASJON

یه کلاغ و یه خرس سوار هواپیما بودن

کلاغه سفارش چایی میده، چایی رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو می پاشه به مهموندار

مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟

کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی!

چند دقیقه میگذره باز کلاغه سفارش نوشیدنی میده

باز یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار

مهموندار میگه : چرا این کارو کردی؟

کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی !

بعد از چند دقیقه کلاغه چرتش میگیره

خرسه که اینو میبینه به سرش میزنه که اونم یه خورده تفریح کنه ...

مهموندارو صدا میکنه میگه یه قهوه براش بیارن

قهوه رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار

مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟

خرسه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی

اینو که میگه یهو همه مهموندارا میریزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپیما میبرن که بندازنش بیرون

خرسه که اینو میبینه شروع به داد و فریاد میکنه

کلاغه که بیدار شده بوده بهش میگه:

آخه خرس گنده تو که بال نداری مگه مجبوری پررو بازی دربیاری؟!

تعداد بازدید از این مطلب: 4692
موضوعات مرتبط: داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 71
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : یک شنبه 13 آذر 1390
نظرات

گزیده ای از کتاب الکترونیکی SASJON

روزی شخصی بر سر جالیز رفت که خیار بدزدد.

پیش خودش گفت: این گونی خیار را می‌برم و با پولی که برای آن می‌گیرم، یک مرغ می‌خرم.

مرغ تخم می‌گذارد، روی آن‌ها می‌نشیند و یک مشت جوجه در می‌آید،

به جوجه‌ها غذا می‌دهم تا بزرگ شوند،

بعد آن‌ها را می‌فروشم و یک گوسفند می‌خرم،

گوسفند را می‌پرورم تا بزرگ شود،

او را با یک گوسفند جفت می‌کنم،

او تعدادی بره می‌زاید و من آن‌ها را می‌فروشم.

 

با پولی که از فروش آن‌ها می‌گیرم، یک مادیان می‌خرم،

او کره می‌زاید، کره‌ها را غذا می‌دهم تا بزرگ شوند،

بعد آن‌ها را می‌فروشم

با پولی که برای آن‌ها می‌گیرم، یک خانه با یک باغ می‌خرم.

در باغ خیار می‌کارم و نمی‌گذارم احدی آن‌ها را بدزدد.

همیشه از آن‌جا نگهبانی می کنم.

یک نگهبان قوی اجیر می‌کنم، و هر از گاهی از باغ بیرون می‌آیم و داد می‌زنم: آهای تو، مواظب باش.

آن فرد چنان در خیالات خودش غرق شد که پاک فراموش کرد در باغ دیگری است و با بالاترین صدا فریاد می‌زد.

نگهبان صدایش را شنید و دوان‌دوان بیرون آمد، آن فرد را گرفت و کتک مفصلی به او زد. بيچاره تازه فهميد كه همش رويا بوده است.

تعداد بازدید از این مطلب: 4528
موضوعات مرتبط: داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : پنج شنبه 10 آذر 1385
نظرات

نام کتاب :    SaSjon 20 SmS v5.1 Azar 90

سازنده :   ساسان فرهمند

زبان :  فارسی

فورمت :   جاوا

عناوین این نسخه:

تیتر ویژه

اس ام اس : مناسبتی گویشی جوک سرکاری . عاشقانه و...

داستان:   بیش از 150 داستان زیبا و آموزنده

طناز طنز خونه

آذر 90 :  مطالب جالب و خواندنی

...دانلود در ادامه مطلب

تعداد بازدید از این مطلب: 4691
|
امتیاز مطلب : 92
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : دو شنبه 7 آذر 1390
نظرات

مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در مورد خدا صورت گرفت...

آرایشگر گفت: من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد..

مشتری پرسید: چرا؟

آرایشگر گفت : کافیست به خیابان بروی و ببینی مگر میشود با وجود خدای مهربان این همه مریضی و درد و رنج وجود داشته باشد؟

مشتری چیزی نگفت و از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از آرایشگاه بیرون آمد مردی را در خیابان دید با موهای ژولیده و کثیف با سرعت به آرایشگاه برگشت و به آرایشگر گفت: می دانی به نظر من آرایشگر ها وجود ندارند

مرد آرایشگر با تعجب گفت : چرا این حرف را میزنی؟ من اینجاهستم و همین الان موهای تو را مرتب کردم.

مشتری با اعتراض گفت : پس چرا کسانی مثل آن مرد بیرون از آریشگاه وجود دارند.

آرایشگر گفت : آرایشگر ها وجود دارند فقط مردم به ما مراجعه نمیکنند.

مشتری گفت : دقیقا همین است خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیکنند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد........!!!

تعداد بازدید از این مطلب: 4141
موضوعات مرتبط: داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : یک شنبه 6 آذر 1390
نظرات

مايكل، راننده اتوبوس شهري، مثل هميشه اول صبح اتوبوسش را روشن كرد و در مسير هميشگي شروع به كار كرد. در چند ايستگاه اول همه چيز مثل معمول بود و تعدادي مسافر پياده مي شدند و چند نفر هم سوار مي شدند. در ايستگاه بعدي، يك مرد با هيكل بزرگ، قيافه اي خشن و رفتاري عجيب سوار شد او در حالي كه به مايكل زل زده بود گفت: «تام هيكل پولي نمي ده!» و رفت و نشست.

مايكل كه تقريباً ريز جثه بود و اساساً آدم ملايمي بود چيزي نگفت اما راضي هم نبود.

روز بعد هم دوباره همين اتفاق افتاد و مرد هيكلي سوار شد و با گفتن همان جمله، رفت و روي صندلي نشست

 

و روز بعد و روز بعد

اين اتفاق كه به كابوسي براي مايكل تبديل شده بود خيلي او را آزار مي داد. بعد از مدتي مايكل ديگر نمي تواست اين موضوع را تحمل كند و بايد با او برخورد مي كرد. اما چطوري از پس آن هيكل بر مي آمد؟

بنابراين در چند كلاس بدنسازي، كاراته و جودو و ... ثبت نام كرد. در پايان تابستان، مايكل به اندازه كافي آماده شده بود و اعتماد به نفس لازم را هم پيدا كرده بود.

بنابراين روز بعدي كه مرد هيكلي سوار اتوبوس شد و گفت: «تام هيكل پولي نمي ده!» مايكل ايستاد، به او زل زد و فرياد زد: «براي چي؟»

مرد هيكلي با چهره اي متعجب و ترسان گفت: «تام هيكل كارت استفاده رايگان داره

پيش از اتخاذ هر اقدام و تلاشي براي حل مسائل، ابتدا مطمئن شويد كه آيا اصلاً مسئله اي وجود دارد يا خير!

تعداد بازدید از این مطلب: 4048
موضوعات مرتبط: داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : یک شنبه 6 آذر 1390
نظرات

دو پيرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو دوستان بسيار قديمى همديگر بودند.

هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به ديدار او میرفت.

يک روز خسرو گفت:

«بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بوديم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى میکرديم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، يک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم میشود فوتبال بازى کرد يا نه

ادامه مطلب را بخوانید

تعداد بازدید از این مطلب: 4299
موضوعات مرتبط: داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : پنج شنبه 3 آذر 1390
نظرات

کتاب  SMS 20  v 5.0

 

به زودی با بیش از 150 داستان زیبا

 

آهنگ پیشواز

تیتر ویژه

اس ام اس

فال و...

 

تعداد بازدید از این مطلب: 4545
موضوعات مرتبط: کتاب موبایل Ebook , دانلود , ,
|
امتیاز مطلب : 96
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : دو شنبه 30 آبان 1390
نظرات

داستان بسیار زیبای

ملاقات ما انسان ها با خدا

ظهر يک روز سرد زمستاني، وقتي اميلي به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه اي را ديد که نه تمبري داشت و نه مهر اداره پست روي آن بود. فقط نام و آدرسش روي پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را

باز کرد و نامه ي داخل آن را خواند:

« اميلي عزيز،

عصر امروز به خانه تو مي آيم تا تو را ملاقات کنم.

با عشق، خدا»

اميلي همان طور که با دست هاي لرزان نامه را روي ميز مي گذاشت، با خود فکر کرد که چرا خدا مي خواهد او را ملاقات کند؟ او که آدم مهمي نبود. در همين فکرها بود که ناگهان کابينت خالي آشپزخانه را به ياد آورد و با خود گفت: « من، که چيزي براي پذيرايي ندارم! » پس نگاهي به کيف پولش انداخت. او فقط 5 دلار و 40 سنت داشت. با اين حال به سمت فروشگاه رفت و يک قرص نان فرانسوي و دو بطري شير خريد. وقتي از فروشگاه بيرون آمد، برف به شدت در حال بارش بود و او عجله داشت تا زود به خانه برسد و عصرانه را حاضر کند. در راه برگشت، زن و مرد فقيري را ديد که از سرما مي لرزيدند. مرد فقير به اميلي گفت: « خانم، ما خانه و پولي نداريم. بسيار سردمان است و گرسنه هستيم. آيا امکان دارد به ما کمکي کنيد؟ »

اميلي جواب داد:آ« متاسفم، من ديگر پولي ندارم و اين نان ها را هم براي مهمانم خريده ام. »

مرد گفت:آ« بسيار خوب خانم، متشکرم» و بعد دستش را روي شانه همسرش گذاشت و به حرکت ادامه دادند.

همان طور که مرد و زن فقير در حال دور شدن بودند، اميلي درد شديدي را در قلبش احساس کرد. به سرعت دنبال آنها دويد: آ« آقا، خانم، خواهش مي کنم صبر کنيد. » وقتي اميلي به زن و مرد فقير رسيد، سبد غذا را به آنها داد و بعد کتش را درآورد و روي شانه هاي زن انداخت.

مرد از او تشکر کرد و برايش دعا کرد. وقتي اميلي به خانه رسيد، يک لحظه ناراحت شد چون خدا مي خواست به ملاقاتش بيايد و او ديگر چيزي براي پذيرايي از خدا نداشت. همان طور که در را باز مي کرد، پاکت نامه ديگري را روي زمين ديد. نامه را برداشت و باز کرد:

آ« اميلي عزيز،

از پذيرايي خوب و کت زيبايت متشکرم،

با عشق، خداآ

تعداد بازدید از این مطلب: 4378
موضوعات مرتبط: داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 68
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : دو شنبه 30 آبان 1390
نظرات

داستان کوتاه  * زیبایی رایگان است *

مردي در نمايشگاهي گلدان مي فروخت . زني نزديك شد و اجناس او را بررسي كرد . بعضي ها بدون تزيين بودند، اما بعضي ها هم طرحهاي ظريفي داشتند .زن قيمت گلدانها را پرسيد و شگفت زده دريافت كه قيمت همه آنها يكي است .او پرسيد:چرا گلدانهاي نقش دار و گلدانهاي ساده يك قيمت هستند ؟چرا براي گلداني كه وقت و زحمت بيشتري برده است همان پول گلدان ساده را ميگيري؟

فروشنده گفت: من هنرمندم . قيمت گلداني را كه ساخته ام مي گيرم. زيبايي رايگان است .

 

پائولوكوئيلو

تعداد بازدید از این مطلب: 4252
موضوعات مرتبط: داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : دو شنبه 30 آبان 1390
نظرات

داستان بسیار زیبای  * انیشتین و راننده اش *

انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت ، بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود ! یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می کند ؟ راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتین سخنرانی کند چرا که انیشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده اصلی تشخیص دهند. انیشتین قبول کرد ، اما در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه می کند ، کمی تردید داشت. به هر حال سخنرانی راننده به نحوی عالی انجام شد ولی تصور انیشتین درست از آب درآمد.دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده باهوش گفت : سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد !

تعداد بازدید از این مطلب: 4722
موضوعات مرتبط: داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25


نویسنده : ساسان فرهمند
تاریخ : 17 آذر 1389
نظرات

داستان شعری جدید و بسیار زیبای خواستگاری کلاغ که پیشنهاد می کنم حتما دانلود کنید و لذت ببرید

.:: طنز و آموزنده  ::.

http://www.istockphoto.com/file_thumbview_approve/440829/2/istockphoto_440829-crow.jpg

دانلود در ادامه مطلب

تعداد بازدید از این مطلب: 5683
موضوعات مرتبط: طنز , ,
|
امتیاز مطلب : 108
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 75 صفحه بعد

دوست من سلام
ساسان فرهمند متولد: 28 اردیبهشت 1371 از شهرستان زیبای رضوانشهر در استان سرسبز گیلان 2 سال سابقه به عنوان مدیریت کافی نت گاما و مهارت در زمینه طراحی تیزرهای تبلیغاتی و بنر، استند یا لوگو و... طراحی تیزر برای تلویزیون های شهری شماره تماس: 09333433384 تلگرام: Sasjon@ اینستاگرام: Sasan.Farahmand71 کانال تلگرام: BESTo20@ هر درخواستی یا کمکی خواستید مثل تحقیق یا مطلب خاصی با من درمیون بگذارید تا بهتون کمک کنیم.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود